بودنی به وسعت نیستی

ماییم ونوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

بودنی به وسعت نیستی

ماییم ونوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

بودنی به وسعت نیستی

در کوی نیک نامان مارا گذر ندادن
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را...

***
یاد پوتین‎هایی بخیر که مشکی بودند

اما از پس خود ذره‎ای تیرگی و تاریکی به جای نگذاشتند

و جاهایی رفتند که کفشهای دیگر جرأت

قدم نهادن به آنها را پیدا نکردند.

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۹۳/۰۹/۲۲
    ...
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
پیوندها

۱ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است



هر روز در سکوت خیابان دوردست

روی ردیف نازکی از سیم می نشست

 

وقتی کبوتران حرم چرخ می زدند

یک بغض کهنه توی گلو داشت...می شکست

 

ابری سپید از سر گلدسته می پرید :

جمع کبوتران خوش آواز خودپرست

 

آنها که فکر دانه و آبند و این حرم

جایی که هرچقدر بخواهند دانه هست

 

آنها برای حاجتشان بال می زنند

حتا یکی به عشق تو آیا پریده است؟

 

رعدی زد آسمان و ترک خورد ناگهان

از غصه ی کلاغ، کلاغی که سخت مست...

 

ابر سپید چرخ زد و تکه پاره شد

هرجا کبوتری به زمین رفت و بال بست

 

باران گرفت -بغض خدا هم شکسته بود

تنها کلاغ روی همان ارتفاع پست،

 

آهسته گفت:من که کبوتر نمی شوم

اما دلم به دیدن گلدسته ات خوش ست


پ.ن:مژگان عباسلو

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۴ ، ۱۶:۴۱
بازمانده