
حال من حال جوانی ست که چهل روز
در پی کسب جواز حرمت پیر شده...
عاقلم بر جهلشان؛ دیوانه ام بر عقلشان
مردمان این زمان، بیگانه با فریادمان
طلعت زیبای تو، آن چهره وسیمای تو
وای از این سودای تو، هم وای من هم وای تو
یک جهان دلدادگی، از عشق تو آوارگی
از غمت بیچارگی، افسانه ی دیوانگی
هر دمی عاشق ترم، هر لحظه را یاد توام
یکه ی آبادی ام، در عاشقی آوازه ام
"امیرحسینم"