شاید من وآسمان هم پیمان شده ایم
برای بغض کردن و نباریدن!!
شاید هم،من وهوا هم پیمان شده ایم
برای سرد شدن ودر جا زدن!!
ویا شاید هم، من وزمان هم پیمان شده ایم
برای رفتن ونرسیدن!!
انگار من وتو...
من و تو هم ،هم قسم شده ایم به اسم هم...
تو قرار من ومن بی قرار تو...!!
دلم به گلایه نمی رودچرا که هر چه هست از دلم هست
تومهرت بر خشمت غلبه دارد!!
وقتی نگاهت را به من میدوزی وبغضت را می خوری...!!!
می گویم:
حالم خراب است!!
با همه سختی روز گار کنار می آیم جز دلتنگی تو
نگاهم خیس است واماباز دلم نا آرام
خودم هم نمی دانم چه شده است مرا..!!!
جاده ها هم از پای در آمدند از این همه انتظار
واژه ها را در قفس ریخته ام
بال هایم را به زنجیر کشیده ام،
یک دست را جلوی دهانم می گیرم
وبغضم را فرو میخورم
ودست دیگرم را در یخ فرو می برم
که نشود غیر از تو کسی دلیل این غم را بداند
قرار بی قرارمن
زبان حال شهید حجت الله رحیمی برای مادر مینویسم....
شنیده ام حال و روزت ناخوش است؟گفتم برایت نامه ای بنویسم...
الهی دورت بگردم شب هاصدای گریه هایت را میشنیدم وهربار که مرا صدا میزدی بر بالینت مینشستم وبرایت دعا میکردم ودستانت رابوسه میزدم..
مادر حال من خوب است در کنار اربابم حسین روزی میخورم وبه مادرم زهرا
سفارشت را کرده ام که برای سلامتیت دعا کند...
مادر خیلی دلم برایت تنگ شده..سلامم را به خواهرام وپدر و بچه محله ها برسان...
راستی حسینم برای خودش مردی شده..بهش بگوتورا به او سپردم مراقبت باشد..دلم برای زهرا پرمیکشد..
مادر برایت زحمتی داشتم فردا باید راهی مناطق شوم وسایلم راجمع کن
فردا درب خانه مان منتظرم باش...
دوستت دارم مادر برایم دعا کن..
یازهرا(س)