از زبان تو...
جمعه, ۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۲۰ ب.ظ
زبان حال شهید حجت الله رحیمی برای مادر مینویسم....
شنیده ام حال و روزت ناخوش است؟گفتم برایت نامه ای بنویسم...
الهی دورت بگردم شب هاصدای گریه هایت را میشنیدم وهربار که مرا صدا میزدی بر بالینت مینشستم وبرایت دعا میکردم ودستانت رابوسه میزدم..
مادر حال من خوب است در کنار اربابم حسین روزی میخورم وبه مادرم زهرا
سفارشت را کرده ام که برای سلامتیت دعا کند...
مادر خیلی دلم برایت تنگ شده..سلامم را به خواهرام وپدر و بچه محله ها برسان...
راستی حسینم برای خودش مردی شده..بهش بگوتورا به او سپردم مراقبت باشد..دلم برای زهرا پرمیکشد..
مادر برایت زحمتی داشتم فردا باید راهی مناطق شوم وسایلم راجمع کن
فردا درب خانه مان منتظرم باش...
دوستت دارم مادر برایم دعا کن..
یازهرا(س)
پ.ن: چند روزی از رفتن او به منطقه میگذرد،تا چند روز دیگر هم حاجتش را میگیرد...
پ.ن: ای واای بر من...
۹۲/۱۲/۰۲
خوبی ایشالله؟
خدا قوتت بده
"نامه ای از طرف معبر سایبری خادم الشهدا به آقای اوباما"
+27 مطلب جدید
منتظر حضور و نظر گرمت هستم
ایشالله شهید شی
یاعلی